محمد حسینمحمد حسین، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

جیگر خاله

سلام سلام

سلام جیگر خاله ببخش که یه مدتی نیامدم آخه اتفاقات زیادی افتاده یکیش این که تو داری پسر خاله میشی و یک دختر خاله ی ناناز داره به دنیا میاد دومیش اینکه شما خونه جدید خریدید و یک عالمه اتفاقات دیگه ....... جونم برات بگه که تو خیلی شیطون شدی ییک روز خانه مامان فاطمه زدی پیش دستی شکوندی ، یک روز دیگه شیشه میز کامپیوتر رو شکوندی ، یک روز دیگه تلفن مامان فاطمه رو قطع کردی دیروز هم کنتل تلویزیون رو می گرفتی جلوی تلویزیون و دکمه هاشو فشار می دادی عزییییییییییییز دلم    
3 ارديبهشت 1392

فشم شمشک قصران

سلام عزیز دلم جمعه نهم تیر نودو یک با مامان فاطمه و خاله محبوبه و خاله محدثه و مامانتو شما و منو عمو مهدی رفتتیم شمشک قصران فشم خیلی خوش گذشت و توهم که عالی بودی اصلاَگریه نکردی ازت ممنونم از اونجا گیلاسهای خوبی خریدیم بعد هم تو راه انبه های خوشمزه خریدیم جای بقیه خالی..............
16 تير 1391

نیمه شعبان

سلامی به گرمی گرمای تیر ماه عشقم خاله جون برات بگه بابا حسن برای جشن میلاد آقامون حجت ابن الحسن کل خیابونو چراغونی کرده بود که توی شب خیابون مثل روز روشن بود ما هم همگی رفته بودیم اونجا و کلی عکس یادگاری گرفتیم از خودت برات بگم که وقتی سوار کالاسکه یا بقول دایی جواد پرادو قرمز مشکی می شی ،سکوت اختیار میکنی که یعنی من آماده ام منو بگردنید.خیلی جیگر شدی می خندی و سرت دعواست. از عمو مهدی بگم که دیروز کلی تلاش کرد و همه ی مسیرهای ورودی گربه هابه حیاط مامان فاطمه را مسدود کرد که شما راحت تشریف بیارید و قدم بردارید البته با کالاسکه و یک وقت مویی از گربه در نای تو عزیز دلم نره
16 تير 1391

نازنینم

سلام عزیز دل خاله ببخشید که چند روزیه بهت سرنزدم آخه خیلی سرم شلوغ بود توهم که دیگه واسه خودت مردی شدی قربونت برم فرشته ها که اومدن پیشت باهات بازی کنند برای من هم دعا کن
8 تير 1391

ملاقات

خاله جون قربونت برم دیروز باباحسن و خاله معصومه تو رو به اتفاق مامان فاطمه جون و مامان مرضیه و بابا امیر آوردن خانه  مش عزیز و مامان شربت هم آمدند من، خاله مهدیه و خاله محبوبه و دایی جواد خانه رو آماده کرده بودیم برای تو عزیز دلم اسپند دود کردیم  خیلی کوچولو شده بودی به خاطر اینکه شیر نخرده بودی بابایی اینا برات گوسفند عقیقه کردند بین همه پخش کردند و . . . . . مامان فاطمه و خاله محبوبه شب پیش شما خوابیدند 
20 ارديبهشت 1391

تولد محمد حسین

مژده                                                     مژده محمدحسین به دنیا آمد ساعت ٥ صبح یه پسر توپل مپل ناااااااز
19 ارديبهشت 1391

سیسمونی برون

سلام عزیز دل خاله ازدیروز مامانبزرگو بقیه دارن سیسمونی تو نازنین ،جیگر رو میبرن وای خاله کی میای ؟قربونت برم بدو دیگه
13 ارديبهشت 1391

اولین نوشته

سلام محمد حسین خاله عزیز دلم با کلی سختی طی چند روز تلاش بلاخره تونستم برات وبلاگ بساز امروز ٢٤/١٢/٩٠ هست تو هنوز به دنیا نیومدی دیروز با مامان بزرگت رفتیم کلی لباس برات خریدیم حال مامانی بابایی ات هم خوب قربونت برم ان شاءالله بتونم برات مطالب خوبی بزارم  قربووووووووونت بره خاله ...
24 اسفند 1390

عزیزمی

دیشب چهار شنبه سوری بود و جای تو خالی عمو مهدی یک عالمه وسایل صدا دار آورده بود و بیا و ببین یکی از اونا رو گفت منوره همه جم شدیم نزدیک رنگاشو ببینیم مامانت هم از همه جلو تر آمده بود یک دفعه یک صدایی داد گوش هممون صوت کشید.بنده خدا مامانت ،تو هم که توی شکمشبودی با هم پریدید . از دست عمو مهدی شیطون بلا ...
24 اسفند 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جیگر خاله می باشد